دانشنامه ریاضی و کامپیوتر

سایت جامع در باب کتب و جزوات رشته های ریاضی و کامپیوتر با دانلود مستقیم.

ورود
عضویت




    • مطلبی یافت نشد.
    • مطلبی یافت نشد.
    • مطلبی یافت نشد.



فروشگاه سی شارپ
فروشگاه کدهای php
فروشگاه asp.net

پیشگام آموزش ریاضیات جدید و پدر فرهنگ نامه نویسی جدید در ایران

غلامحسين مصاحب در سال 1289 شمسي در تهران زاده شد. خانواده او عموما اهل فرهنگ بودند. پدربزرگ او، ميرزا غلامعلي خوشنويس، به چندين هنر آراسته بود. خط خوشي داشت و از كارهاي ظريف او اين بود كه بر روي تخمه خط مي نگاشت. در زبان فارسي و رعبي ورزيده بود و اصول دستور زبان عربي را در هزار بيت به شعر سرود تا راه دانشجويان زبان عربي را هموار سازد و كار دشوار زبان آموزي را با چاشني ذوق و ادب، خوشگوار سازد.


پدر غلامحسين طبيب بود. مادرش شاعر باذوقي بود. دلخوشي و دلمشغولي عمده اين دو،تربيت فرزندان بود و تلاش بسيار نمودند تا آدمياني فرهيخته بار آورند. هر پنج فرزند آنان به علم و هنر روي آورند. اما غلامحسين در اين ميان، نمونه اي والا شد و هر آنچه را در گوش و هوش او زمزمه كردند، تمام و كمال فرا گرفت. در سراسر عصر در كار پرورش هوش و جان خويش بود و كوشيد تا فرزندان خود را نيز چنين كند: وقت را غنيمت مي شمرد و دمي را بيهوده نگذارنيد؛ در كار علمي و هر كار ديگر، دقت و وسواس فراوان داشت و در هر مسئله اي تا به يقين نمي رسيد از پاي نمي نشست. با ترديد و دودلي اصلا سازگاري نداشت، هنگام كار، كار مي كرد 

 


و هنگام فراغت، تفريح؛ هرگز كار جدي را به شوخي نيالود و اين دو را در هم نياميخت. حريم و حرمت سخن را پاس مي داشت و سخني كه بر زبان او مي رفت، حجت بود؛ جز راست نگفت و نزديكان و آشنايان وي به ياد ندارند كه سخن دروغ گفته باشد؛ به علم و نيز خانواده خويش عشق مي ورزيد و در سراسر زندگي بر آن دو دل بسته بود. غلامحسين مصاحب، تحصيل رسمي- مدرسه و دانشگاه- را بسيار دوست مي داشت. در شانزده سالگي يعني زودتر از معمول، دوره دبيرستان را به پايان برد. شاگرد اول تهران شد. در جنبشي كه بدين مناسبت برگزار شد، در باب "اعتماد به نفش" سخنراني كرد. در اين سخنراني نشان داد كه به نفس و توان خويش اعتماد دارد و بر سر آن است كه از آن بهره گيرد و آن را عاطل و باطل وانگذارد. وزير معارف (آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالي كنوني) با شنيدن اين سخنراني، مصاحب را شاگرد نمونه ايران خواند و خبر داد مردي در راه است كه مي توان بر او اميد فراوان بست. مصاحب، تحصيل خويش را در ايران و فرانسه و انگلستان ادامه داد و در دانشگاه كيمبريج انگلستان دكتراي رياضيات را به پايان برد.

در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، رياضيدان و فيلسوف نامدار انگليسي بود. راسل دو گونه دانشجو و دو گونه كلاس داشت: يكي كلاس عادي كه حدود 500 تن دانشجو داشت، و ديگري كلاس خاص با 5 تن دانشجو، كه از ميان جمع دانشجوياني كه از سراسر گيتي مي آمدند برمي گزيد تا رسالت انتقال علم را به آنان بسپارد. مصاحب يكي از اين 5 تن بود.

در سال 1306، در 18 سالگي به استخدام وزارت عارف درآمد. دركار اداري نيز چون كار علمي، بسيار دقيق و سختگير بود. يكچند رئيس كل تعليمات عاليه (آموزش عالي) بود. براي مدرك تحصيلي ارزش و اعتبار بسيار قايل بود و از امتياز دادن به موسسه‌هاي آموزش عالي كه داراي سطح واقعا عالي نبودند، سخت مخالف بود و مدرك را به دست كسي مي داد كه قابليت آن را داشته باشد.

در سال 1345، براي پرورش رياضيدانان قابل، موسسه رياضيات را در دانشسراي عالي برپا كرد كه در ترويج رياضيات جديد در ايران، گامي بس ارزنده بود. به روش راسل، تعداد انگشت شماري دانشجو مي گرفت و تمام كوشش خود را براي آموزش و پرورش آنان به كار مي بست. پس از فراغت آنان از تحصيل دنباله كار ايشان را مي گرفت. با خارج مكاتبه مي كرد و وسايل ادامه تحصيل دانشجويان را در دانشگاههاي معتبر فراهم مي ساخت. دانشجويان وي، همگي در عرصه رياضيات پرآوازه شدند. مصاحب در آموزش و نيز هر كار ديگري، اندك و ناقص را نمي پسنديد: يا عالي يا هيچ.

به فرهنگ ايران عشق مي ورزيد. در معرفي دانشمندان ايراني و تحليل آثار آنان، كوشش فراوان نمود. به ترويج و گسترش زبان فارسي و كاربرد درست آن، تاكيد مي ورزيد. هفته اي يك روز جمعي از متخصصان (احمد آرام، صفي اصفيا، حسين گل گلاب، مصطفي مقربي) به خانه او مي آمدند تا براي واژه هاي علمي، معادل فارسي بيابند. اين جمع را به طنز "ضرابخانه" مي ناميد.

به خانواده خويش . پرورش فرزندان، علاقه فراوان داشت. هر روز، مدتي را با فرزندان مي گذرانيد و به تحصيل آنان بسيار تاكيد مي نمود تا حدي كه تا كوچكترين فرزند وي ديپلم نگرفت، تلويزيون به خانه راه نيافت. فرزندان را با خود به محل كار و مجامع علمي مي برد تا از گفتار و كردار او و همكارانش سرمشق بگيرند و به همان راهي بروند كه مصاحب مي خواست، در بين راه نيز آموزش و پرورش آنان را پي مي گرفت. بدين سان، هر پنج فرزند وي از عالم فرهنگ سردرآوردند.

به كتاب نيز عشق مي ورزيد. هر جا كار مي كرد، كتابخانه مفصلي را ه مي انداخت. مسافرتهاي او نيز بيشتر به منظور جمع آوري كتاب بود.

دكتر هوشنگ دولت آبادي، دوست صميمي مصاحب، مي نويسد: در سال 1348 ، يك بار به مصاحب گفتم بايد براي شركت در سمينار دو روزه اي به اصفهان سفر كنم. دكتر مصاحب كه كمتر به سفر علاقه اي نشان مي داد، خواست با من همسفر باشد، زيرا شنيده بود كه در چهار باغپايين، مردي به نام حاجي حبيب الله، كتابفروشي دارد و محتمل است در ميان كتابهايش، نوشته هاي قديمي قابل استفاده وجود داشته باشد. بعد از رسيدن به اصفهان و استقرار در مهمانخانه اولين كار ما شناسايي دكان حاجي حبيب الله بود تا مبادا صبح روز بعد فرصتي از دست برود. روز بعد، قبل از رفتن به سمينار، دكتر مصاحب را تا دكان حاجي حبيب الله همراهي كردم و قرارمان بر اين بود كه عصر در مهمانخانه يكديگر را ببينيم. اما عصر كه بازآمدم اثري از ايشان نبود. چون حدس مي زدم كه از دكان كتابفروشي بيرون نيامده است، روانه چهار باغ شدم. وقتي به مغازه رسيدم؛ ديدم حاجي حبيب الله از نفس افتاده و از پيشخوان دكان، به مشتري خستگي ناپذيرش نگاه مي كند. خود دكتر مصاحب هم كه هميشه نمونه پاكيزگي بود، در كنار انبوهي از كتاب ايستاده بود و حالتي داشت كه انسان را به ياد بخاري پاك كن ها مي انداخت. تعداد زيادي از كتابهاي حاجي حبيب الله به كتابخانه دكتر مصاحب انتقال يافت.

 

دكتر مصاحب در سال 1327 از دانشگاه كيمبريج انگلستان دكتراي رياضي گرفت و در همان سال به عضويت انجمن رياضيدانان لندن و انجمن فلسفه كيمبريج درآمد.

 

دكتر خسرو خسروي كه در دايره المعارف فارسي همكار مصاحب بود و ويرايش مقاله هاي جغرافيايي را به عهده داشت، مي گويد در پاريس بودم كه مصاحب براي خريد كتاب به پاريس آمد. يك هفته از هتل بيرون نيامد و كتابهاي را كه خريده بود بررسي و طبقه بندي كرد، گردش و تفريح او همين بود و بس.

آثار منتشر شده دكتر مصاحب بيشتر در زمينه رياضيات است. اصولا به سبب كوششهاي او در باب ترويج رياضيات جديد در ايران وي را "پدر رياضيات جديد" در ايران مي دانند. در سالهاي 1309 و 1310 شمسي، مجله رياضيات عالي و مقدماتي را منتشر كرد كه خوانندگان آن، دانش آموزان و دانشجويان بودند. در سال 1371، جبر و مقابله خيام را از عربي به فارسي برگردانيد و براي نخستين بار مقام علمي خيام در رياضيات را به مردم شناساند. در سال 1324، روزنامه سياسي برق را منتشر كرد و چند مقاله سياسي و اجتماعي و انتقادي در آن نوشت؛ ولي زود از اين كار دست كشيد و به عالم رياضيات باز آمد. مدخل منطق صورت (700 صفحه) را در سال 1334 نوشت كه نخستين كتاب فارسي در اين علم است. چاپ دوم اين كتاب، در سال 1366 منتشر شد. در سال 1339 حكيم عمر خيام به عنوان عالم جبر را منتشر ساخت. مدخل آناليز رياضي (930 صفحه) در سال 1348 منتشر شد و در سالهاي 1350 و 1352 به چاپ دوم و سوم رسيد.

 

دقت و وسواس دكتر مصاحب را كمتر كسي داشت و او مي خواست اين دقت و وسواس را كه لازمه كارهاي علمي است به ديگران سرايت دهد.

 

تئوري مقدماتي اعداد كه جلد اول آن در 1395 صفحه در سال 1353، و جلد دوم آن در 1802 صفحه در سال 1358 منتشر شد.

اما كار مهم مصاحب، سرپرستي دايره المعارف فارسي بود. اين نخستين دايره المعارف به فارسي است كه با رعايت معيارهاي علمي و بين‌ المللي تدوين گرديده است. جلد اول (الف- س) و جلد دوم (ش-ل) منتشر شده و جلد سوم آن انشالله در آينده منتشر خواهد شد. در سال 1335 موسسه انتشارات فرانكلين تصميم گرفت دايره المعارف كوچكي، بر مبناي دايره المعارف كوچك كلمبيا به زبان فارسي منتشر نمايد. با اين ويژگي كه مقاله هايي كه در دايره المعارف كوچك كلمبيا به درد فارسي گويا ن نمي خورد، حذف شود و به جاي آن مقاله هاي مناسب آنان فراهم آيد. براي سرپرستي اين كار، غلامحسين مصاحب را برگزيدند. اما گويا وي اصلا براي اين كار مناسب نبود. او به هيچ روي به اين راه نرفت، بلكه راهي را در پيش گرفت كه كاملا نظام يافته و با معيارهاي علمي سازگار بود. مصاحب، هر چند از دايره المعارفهاي گوناگون سود جست. ولي دايره المعارفي تدارك ديد كه رنگ و بوي ايراني دارد و بر فرهنگ بيگانه، استوار نيست.

مصاحب كارشناسان برجسته هر رشته را گردآورد. در اين كار، دو معاون داشت (احمد آرام و محمود مصاحب) هيئت تحريريه اي تشكيل شد كه تمام يا بيشتر وقت خود را بر سر آن گذاشتند. در دفتر دايره المعارف، شور و شري برپا بود. با اينكه مصاحب، همه همكاران را با دقت و وسواس بسيار انتخاب كرده بود، باز مقاله هاي برخي كسان را نمي پسنديد و كار به دعوا هم مي كشيد. مقاله ها را اصلاح مي كرد و صلح برقرار مي شد. ولي اين صلح ديري نمي پاييد و دعواي ديگري آغاز مي شد. دقت و وسواس او را كمتر كسي داشت، و وي مي خواست اين دقت و وسواس را كه لازمه كارهاي علمي است به ديگران سرايسدهد.

يكي از همكاران وي مي گفت در مقاله اي نوشته بودم: "ارتش سرخ در روز سوم شهريور 1325 به ايران حمله كرد". و چون اين مطلب را قطعي مي دانستم به ماخذي مراجعه نكردم. مصاحب از من ماخذ خواست تا به درستي اين مطلب، ايمان بياورد. در مجله اطلاعات هفتگي، مطلبي در اين باب نوشته بود. به او نشان دادم. وي برآشفت و گفت: من نمي توان با اطلاعات هفتگي دايره المعارف بنويسم. من رفتم و ماخذي نيمه رسمي به دست آوردم. در آنجا نوشته بود كه ارتش سرخ در "شب" سوم شهريور 1325 به ايران حمله كرد. معلوم شد جمله من نادرست بوده و وسواس او درست. باز هم به ماخذ نيمه رسمي رضا نداد و رفتم به وزارت امور خارجه و ماخذ رسمي را گيرآوردم. چند ماخذ ديگر هم بايد به دست مي آوردم تا آن را تاييدكند.

چنين مواردي، كم نبود و بسيار پيش مي آمد. در مورد مطالبي كه امكان پژوهش علمي در باب آن وجود داشت- مثلا مقاله هاي جغرافيايي- به ماخذ معتبر هم بها نمي داد و مولف تا حد امكان بايد به محل مراجعه و تحقيق مي كرد. از اين راه، معلوم شد كه چه بسار موارد را كه ديگران تاكنون اشتباه كرده اند.

و بدين سان، نه تنها دايره المعارفي پديد آورد كه نمونه اي از كار استوار علمي به شمار مي آيد. بلكه پژوهندگاني پروراند كه در محافل علمي انگشت نما بودند. يكي از اينان كه براي تحصيل به خارج رفته بود، استادن چون وسواس و روحيه علمي وي را ديده بودند، از وي پرسيده بودند: با چه كسي كار كرده اي؟ گويا اين روحيه را از راه كتاب نمي توان آموخت، و استاد و مرشدي مي خواهد كه با حركات و سكنات خود، اندك اندك به آدمي سرايت دهد. از اين گذشته، ضوابط و معيارها و روشهاي دقيقي پديد آورد كه در كارهاي علمي مي توان به كار گرفت.

اما دايره العمارف فارسي به چه كار مي آيد؟ مصاحب مي گويد: دايره المعارفها مانند لغت نامه ها و اطلسها، از جمله "كتابهاي مرجع" هستند، يعني كتابهايي كه شخص براي كسب اطلاع كمابيش اجمالي در موضوع معين به آنها مراجعه مي كند. هيچ گاه ديده نشده است كه كسي يك دايره المعارف را باز كند و از اول تا آخر بخواند؛ يا كسي بخواهد با خواندن يك دايره العمارف، هر قدر هم مفصل باشد، طبيب يا رياضيدان يامهندس يا مورخ شود. هدف دايره المعارف اين است كه وقتي محقق يا محصل يا خواننده اي عادي، عنوان خاصي را مي خواند يا مي شنود يا در ذهن دارد، و خود را محتاج يا راغب به كسب اطلاع در آن باب مي بيند بتواند بدون اتلاف وقت، عنوان مورد نظر را در آن دايره المعارف به دست آورد و اطلاعاتي در باب آن حاصل كند.

در آغاز دايره المعارف فارسي، در 80 صفحه، طرز استفاده از دايره المعارف و نظامي را كه براي تنظيم مطالب كتاب وضع شده، شرح داده اند. براي استفاده شايسته از اين دايره المعارف، مطالعه اين "مدخل" ضروري است. هر مقاله دايره المعارف از سه جزئ تشكيل مي شود: مطلع، معرف، شرح.

براي مثال در زير به يك مقاله از دايره المعارف فارسي نگاه كنيد:

توچال (tocal): قله اي بارتفاع 967/3 متر، از قلل  كوههاي شميران از رشته ي جنوبي سلسله ي البرز، 15 كيلومتري ل تجريش، در شهرستان شميرانات، استان تهران. از تفرجگاههاي كوه نوردان است. راهي كه كهنوردان بيشتر از آن استفاده مي كنند راه جبهه ي جنوبي است كه مشرف بر آبادي پس قلعه و معروف به راه آبشار دو قلو است، و در همه ي فصلها مورد استفاده مي باشد. يكي از قديميترين صعودهاي مستند به قله ي توچال صعود فتحعلي شاه قاجار است، كه شرح آن در كتاب مراه البلدان آمده است.

در اين نمونه، توچال، مطلع است و نخستين جمله كه به نقطه ختم مي شود، معرف آن است و از آن به بعد (از تفرجگاههاي ...) شرح آن است. در متن اين مقاله، دو اصطلاح با حروف ديگري چاپ شده است: شميران (با حروف هشت سياه) كه بدين معني است كه در ورد شميران هم دراين دايره المعارف مقاله وجود دارد؛ مراه البلدان 0با حروف هشت نازك) ، نام كتاب است. همه جا در متن نام كتابها با اين حروف آمده است.

پژوهنده ممكن است در مراجعه به دايره المعارف، يكي از سه مقصود زير را داشته باشد: 1) مي خواهد تلفظ درست واژه يا نام يا اصطلاحي را بداند. در اين صورت،‌ مراجعه به همان معرف، كفايت مي كند. براي اين منظور، بايد تلفظ حروف لاتين را كه در برابر معرف نوشته شده بداند؛ 2) مي خواهد تعريف آن را نيز بداند كه در اين صورت بايد نخستين جمله پس از معرف را بخواند؛ 3) اطلاعات بيشتري در اين باب مي خواهد، در اين صورت، تا پايان مقاله را بايد بخواند. بدين ترتيب، يك تصوير كلي و عمومي از اين موضوع در ذهن او جاي مي گيرد.

 

مصاحب، شاگرد خاص برتراند راسل بود.

 

دكتر مصاحب، پس از كناره گرفتن از كار دايره المعارف فارسي، بيشتر كوشش خود را صرف موسسه رياضيات كرد و تا پايان عمر در آنجا تدريس كرد. براي تحقيق و تاليف نيز فرصت بيشتري يافت. به حدي در راه علم كوشيد كه سرانجام جان خويش را بر سر آن گذاشت. در سپيده دم روز 21 مهر 1358 ، هنگامي كه آخرين صفحه كتاب عظيم تئوري مقدماتي اعداد را كه از چاپخانه گرفته بود، غلط گيري نمود، سكته كرد و از صندلي فرو افتاد؛ در حالي كه قلم در ميان انگشتان فسرده وي جاي داشت. و بدين سان پيش بيني پزشك خانوادگي وي جامه عمل پوشيد. يك بار پزشك به او گفته بود اگر چنين سرسختانه و شديد كار كنيد، سرانجام يك روز در ضمن كار سكته خواهيد كرد. و دكتر مصاحب درجواب گفته بود: اي آقا: روانش شاد باد.


ارسال نظر

سوال: مجموع دو عدد ده و هشت برابر با
پررنگ کج خط دار خط دار در وسط | سمت چپ وسط سمت راست | قرار دادن شکلک قراردادن لینکقرار دادن لینک حفاظت شده انتخاب رنگ | پنهان کردن متن قراردادن نقل قول تبدیل نوشته ها به زبان روسی قراردادن Spoiler

پروژه دانلود مقاله